نیکوی

معنی کلمه نیکوی در لغت نامه دهخدا

نیکوی. [ ک ُ وی ] ( حامص ) نیکویی. نیکوئی. نکویی. در همه معانی و نیز شواهد رجوع به نیکویی شود.

معنی کلمه نیکوی در فرهنگ فارسی

۱- نیکو بودن خوبی خوبی. ۲- زیبایی . ۳ - نیکی احسان : (( نگیرد ترا دست جز نیکوی که از مرد دانا سخن بشنوی . ) ) ( شا. بخ . ۱۷۴۷ : ۶ متن وح . )

جملاتی از کاربرد کلمه نیکوی

ای ذات خدا را رخ نیکوی تو مرآت فانی تو به قول و اثر و وصف در آن ذات
استر دختری زیبا و یتیم و دختر عموی مردخای از خادمان دربار هخامنشی بود. استر به غیر از جمال نیکو، خصائل نیکوی فراوانی داشت و پس از آنکه اخشوروش به دلیل اطاعت نکردن همسرش، وشتی او را از ملکه بودن خلع کرد و تصمیم گرفت زن دیگری را به عنوان ملکه خود برگزیند، به اطاعت از دستور مردخای، نژاد و دین خود را به پادشاه آشکار نساخت و به همسری اخشوروش، پادشاه شاهنشاهی ایران درآمد. بنا بر نوشته کتاب استر، وی بر ۱۲۷ ولایت از هند تا حبشه حکمرانی می‌کرد.
سیمای اژدها در تاریخ اساطیری ایران، در نهایت سهمناکی، زشت‌رویی و پَلَشتی است. آن‌ها از نخستین یاران اهریمن هستند که آفرینش نیکوی اهورامزدا را آشفته می‌نمایند؛ ولی توانایی تباه آن را ندارند. اگر فدیه گران‌بهایی نثار ایزدانی همچون آناهیتا و وایو می‌کنند (یشت ۵، بندهای ۲۹–۳۱ و ۴۱–۴۳ و نیز یشت ۱۵، بندهای ۱۹–۲۱). بر اساس ادبیات اوستایی، هنگامی که اهورامزدا نخستین سرزمین نیک خویش را می‌آفریند (ایرانویج)، آنگاه اهرمن همه تن مرگ برای تباهی آن، اژدهایی (اژدهای سرخ) را در رود دائیتی پدیدمی‌آورد (وندیداد ۱، بندهای ۲–۴). از سوی دیگر نیز ایزد هم با رزم‌افزارهای خود به نبرد با اژدهای زرد برمی‌خیزد تا او را نابود سازد (یسنه ۹، بند ۳۰).
نژادش گرچه شهوارست و نیکوست ابا این نیکوی صد گونه آهوست
واکنون که عاریت بود آن نیکوی ببردند از دل برون کن ای تن این انده و درشتی
در جدول زیر ۱۰۰ نام خدا بنا بر سنت آئین اسلام، که به نام‌های نیکوی خداوند معروف‌اند، با ترجمه فارسی و معادل ابجد آن‌ها آمده‌است.
فرود آوریدش هم‌انجا که بود بران نیکوی نیکویها فزود
منابع به رخسار نیکوی دحیه اشاره کرده‌اند و بنابر گزارشی محمد او را در زیبایی به جبرئیل مانند کرده‌است. در برخی نقل‌ها آمده‌است که جبرئیل گاهی به صورت دحیه کلبی بر محمد ظاهر می‌شد.
رخش خورشید گشته نیکوی را دلش استاد گشته جادوی را
سوره مُلک سوره ۶۷ام از قرآن است، ۳۰ آیه دارد و سوره‌ای مکی است. مَلِک به معنی پادشاه، همچنین از نام‌های نیکوی خداوند در اسلام است.
مشرق رخ نیکوی تو مغرب خم گیسوی تو در قیروان موی تو صد آفتاب خاوری
از آنجا که مردخای مردی دین‌مدار بود، به ویژه به خاطر خصلت‌های نیکوی خود، مورد مشورت شاهنشاه هخامنشی قرار می‌گرفت. نخست‌وزیر دربار هخامنشی فردی اجنبی از نسل عمالق به نام هامان بود که بنابر تکبر، انتظار داشت همگان در برابرش سجده کنند و به خاک بیفتند. اما مردخای یهودی که می‌دانست سجده کردن در برابر هر فردی یا چیزی جز خدا، به منزله بت‌پرستی و شرک خواهد بود، حاضر نمی‌شد تا در برابر هامان سر سجده خم‌کند. از این رو هامان عمالقی کینه او را به دل گرفت و در صدد برآمد همه یهودیان ساکن در امپراتوری ایران را قتل‌عام کند و به نسل‌کشی یهودیان بپردازد.
بسا نام نیکوی پنجاه سال که یک نام زشتش کند پایمال
یکی از نام‌های نیکوی خداوند در اسلام الرشید است که به معنای راهنما، آموزگار و دانای بی‌خطا است.
اژدها در نخستین چهره، سیمای «فرمانروای بیگانه اژدروشی» را به خود می‌پذیرد که با تازش بر ایرانشهر و چیرگی بر پادشاه این سرزمین، فرمانروایی را در دست می‌گیرد، زندگی مردمان و ستوران آنان را تباه، باران و آب را دربند و خشکی و نیاز را بر سرتاسر زمین حکمفرما می‌سازد. این فرمانروای دژکامه انیرانی با رزم‌افزار جادویی و سپند قهرمان بی‌همتایی از تبار پادشاهان نیکوی ایرانی، تباه می‌شود. آشتی، آرامش و زیبایی ارمغان پادشاهی نیک قهرمان بر ایران زمین است. روایت کارزارهای «فریدون و ضحاک»، «اسفندیار و ارجاسب تورانی» (هر دو به نقل شاهنامه) و داستان نبرد پادشاهانی همچون «منوچهر، زو و کی خسرو با افراسیاب اژدهاوش» را می‌توان در شمار گونه‌هایی جای داد که اژدها با چهره پادشاه دژکامه انیرانی پدیدار می‌شود.
گاو گردون که کشد از بهر اسب دولتت گر شوی یک روز شهمات از رخ نیکوی دوست
رئیس‌جمهور وقت، محمد خاتمی نیز از او به عنوان دانشمند و استاد فرزانه‌ای نام برد که از پیشگامان احیای تفکر دینی در دانشگاه و از مبارزان قدیم راه استقلال و از خدمتگزاران ثابت قدم به اسلام و ایران بود. مهدی کروبی، رئیس مجلس وقت هم در پیامی عنوان کرد: «اینجانب که در طول دوران مبارزات استقلال‌طلبانه ملت بزرگ ایران مدتی با این انسان شریف هم‌زندان بودم از نزدیک تعبد وی به مسائل دینی و مذهبی، سلامت نفس و خصلت‌های نیکوی انسانی او را لمس کردم.»
نیکوست که در پیش تو خوانم غزل شاه زیرا که هوای رخ نیکوی تو دارم