نیکوگمان. [گ ُ ] ( ص مرکب ) با حسن ظن. با تصور نیکو. خوش بین. حَسَن الظن. ( یادداشت مؤلف ). مقابل بدگمان : همی بود در پیش او یک زمان بدو گفت سالار نیکوگمان.فردوسی.ز گاه منوچهر تا این زمان نه ای جز بی آزار و نیکوگمان.فردوسی.بدو گفت رستم که با آسمان نتابد بداندیش و نیکوگمان.فردوسی. || ( اِ مرکب ) حسن ظن. ( یادداشت مؤلف ) : ز نیکوگمان اندرآیم نخست نباید مگر جنگ و پیکار جست.فردوسی.
معنی کلمه نیکو گمان در فرهنگ فارسی
( صفت ) داری حسن ظن .
جملاتی از کاربرد کلمه نیکو گمان
و گفت: از عمل نیکو گمان نیکو خیزد و از عمل بد گمان بد.
زبخت شهنشاه نیکو گمان گرفتم همه ملک هندوستان
ز نیکو گمان اندر آیم نخست نباید مگر جنگ و پیکار جست
بدان که عبادت خدای تعالی بر امید کرم و فضل نیکوتر از عبادت بر هراس از عقوبت که از امید محبت خیزد و هیچ مقام از مقام محبت فراتر نیست و از خوف بیم و نفرت بود. و برای این گفت رسول (ص)، «لا تموتن احدکم الا و هو حسن الظن بربه. هیچ کس مباد که بمیرد و به خدای تعالی نیکو گمان نبرد». و گفت، «خدای تعالی می گوید: من آنجایم که بنده ام گمان برد. هر گمان که خواهی به من می بر». و رسول (ص) یکی را گفت در وقت جان کندن که خویشتن را چگونه می یابی؟ گفت، «چنان که از گناهان خویش می ترسم و به رحمت وی امید می دارم». گفت، «در دل هیچ کس این جمع نشود که نه حق تعالی وی را ایمن کند از آنچه می ترسد و بدهد آنچه بخواهد».