نیکو سخنی

معنی کلمه نیکو سخنی در لغت نامه دهخدا

نیکوسخنی. [ س َ خ ُ / س ُ خ َ ] ( حامص مرکب ) نکوگفتاری. لطف بیان.

معنی کلمه نیکو سخنی در فرهنگ فارسی

نکو گفتاری . لطف بیان .

جملاتی از کاربرد کلمه نیکو سخنی

اگر او هست پس جز او هیچ نیست و اگر او نیست پس این همه هستی چیست. نیکو سخنی است بی خم و پیچ که با او همه هیچند و بی او هم هیچ. اوست آورنده دشمن و دوست و پرورنده مغز و پوست و اگر نغزتر سخن نپوشی اینها سخن است و همه اوست. دانشمندان مر او را پروردگار همگان دانند و خرد پیوندان وی را مایه پدید آمدگان خوانند. ویژه درونان یگانه همه او را انگارند و یکی شدگان او را همه شمارند. چه از بسیاری آشکاری از دیده پنهان است در دیده مپنندگان پیداست…
چون یافت تن از خلعت شه زینت و فر نیکو سخنی گفت درینمعنی سر
و درویشی را گفت: کن لله و الا لاتکن. گفت: خدای را باش و اگر نه خود مباش، این نیکو سخنی است.
قرب سی سال به نیکو سخنی در عالم شده مشهور شدم جاهل و بدگو امسال
اوحدی نام بر آورد به نیکو سخنی تا که نام تو شد او را به زبان پیوسته