جملاتی از کاربرد کلمه نیکو سخن
کلید است ای پسر نیکو سخن مر گنج حکمت را درِ این گنج بر تو بیکلیدِ گنج نگشاید
چه نیکو سخن گفت یاری به یاری که تا کی کشم از خُسُر ذل و خواری
ز دانا ای پسر، نیکو سخن را گر بیاموزی به دو عالم تو را هم خالق و هم خلق بستاید
شوخ و شیرین کلام خوب و نیکو سخن
ور او را کان و زر بیکران است مرا نیکو سخن زر است و دل کان
ز نیکو سخن بهْ چه اندر جهان به نزد سخن سنج فرّخ مهان
به از نیکو سخن چیزی نیابی که زی دانا بری بر رسم پاره
به قول زشت بد گویان نگردد گفتهٔ من بد جهان نیکو همی داند که: من نیکو سخن گویم
ز بس بند و پیوند و نیکو سخن ازان روز تا روزگار کهن
دگر گفت نیکو سخن راندهای تو در خانه از نیکویی ماندهای!