نیک فعل

معنی کلمه نیک فعل در لغت نامه دهخدا

نیک فعل. [ ف ِ ] ( ص مرکب ) نکوکردار. نیک فعال :
ای شهریار راستین ای پادشاه داد و دین
ای نیک فعل و نیک خواه ای از همه شاهان گزین.دقیقی.مرد دانا نیک فعل و چرخ نادان بدکنش
نزد یکدیگر هگرز این هر دو را بازار نیست.ناصرخسرو.

معنی کلمه نیک فعل در فرهنگ فارسی

نکو کردار . نیک فعال .

جملاتی از کاربرد کلمه نیک فعل

وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُری‌ بِظُلْمٍ و خداوند تو هرگز آن را نبود و نخواست شهرهایی را که هلاک کرد که آن را ببیداد هلاک کند، وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ (۱۱۷) و اهل آن شهرها نیک فعل و نیکوکار و بصلاح.