نیک عهدی. [ ع َ ] ( حامص مرکب ) وفای به عهد. ( فرهنگ فارسی معین ). وفاداری. نیک عهد بودن : اگرچه نیک عهدی پیشه می کرد جهان بدعهد بود اندیشه می کرد.نظامی.
معنی کلمه نیک عهدی در فرهنگ فارسی
وفای بعهد .
جملاتی از کاربرد کلمه نیک عهدی
فلک به شکل حبابست و نیک عهدی او خوش است سخت ولی کم بقاست همچو حباب
اگرچه نیک عهدی پیشه میکرد جهان بدعهد بود اندیشه میکرد
ز نیک عهدی تو بر تو هیچ تاوان نیست ز میزبانی او نیست نیز تاوانی
روشنم شد که در بسیط زمین نیک عهدی نیافرید خدای
بجز برأی و بتدبیر و نیک عهدی او بود سلاطین را ملک داشتن مشکل
سوگند مخور به نیک عهدی کز جور تو دل فگار دارم
مگو کز جهان دیدهام نیک عهدی غلط دیده باشی که بدعهد باشد
با خوبی و نیک عهدی و آزادی با بنده چو بدکنی نه زشتی دارد
راضی ز مهربانی تو شاه نامدار شاکر ز نیک عهدی تو مهد نامور
تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست نیک عهدی برنیامد، آشنائی برنخاست