نیک باز

معنی کلمه نیک باز در لغت نامه دهخدا

نیک باز. ( نف مرکب ) مجود. ( السامی ). نیک کار. ( آنندراج ). نیکوکار. آنکه اعمال خیر از وی صادر شود. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه نیک باز در فرهنگ فارسی

(صفت ) آنکه کارهای نیک کند: نیکو کار .

جملاتی از کاربرد کلمه نیک باز

نیک دَریاب و بَد مَکُن، زنهار که بَد و نیک باز خواهی دید
تن زود بخواری ای جلب بنهادی وز گفته خویش نیک باز استادی
سر به خدمت می‌نهادم چون بدیدم نیک باز چون سر سعدی بسی بر آستان افکنده‌ای
نیک رفت و نیک باز آمد بدان سرعت که ماه طیّ منزل در بروج گنبد دوّار کرد
ز خویشتن بده انصاف و نیک باز اندیش کرا بود دل آسوده؟ چون مرا نبود
قوله: وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقالَ ما لِیَ لا أَرَی الْهُدْهُدَ دلّت هذه الایة علی تیقّظ سلیمان فی مملکته و حسن قیامه و تکفله بامور امّته و رعیّته حیث لم یخف علیه غیبة طیر هو اصغر الطیور من حضوره ساعة واحدة. تنبیهی عظیم است این آیت مر ملوک جهان را بتیمار داشت رعیّت و شفقت بردن بر ایشان و باز جستن ضعیفان و رعایت مصالح ایشان: عمر خطاب همه شبها بسان عسس طواف کردی در کویهای مدینه اگر خللی دیدی تدارک کردی و ضعیفان را نیک باز جستی و مراعات کردی. طلحة بن عبید اللَّه گوید در شب تاریک عمر را دیدم که از مدینه بیرون میشد دیگر روز برخاستم بآن جانب رفتم او را از شب دیده بودم و بآن خرابه‌ای که عمر را دیده بودم درشدم پیر زنی را دیدم زمنه نابینا، چون پاره‌ای گوشت افتاده. گفتم: یا عجوز امیر المؤمنین دوش بتعهّد تو می‌آمد یا جایی دیگر می‌شد؟ گفت کدام امیر المؤمنین؟ گفتم: عمر خطاب.