نیم شبی

معنی کلمه نیم شبی در لغت نامه دهخدا

نیم شبی. [ ش َ ] ( ص نسبی ) منسوب به نیم شب. ( یادداشت مؤلف ). آنچه در نیم شب وقوع یابد. ( فرهنگ فارسی معین ). مربوط به نیم شب. در دل شب. در نصف شب :
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دعای نیم شبی دفع صد بلا بکند.حافظ.بیار می که چو حافظ مدامم استظهار
به گریه سحری و دعای نیم شبی است.حافظ.می صبوح و شکر خواب صبحدم تا چند
به عذر نیم شبی کوش و گریه سحری.حافظ.

جملاتی از کاربرد کلمه نیم شبی

ای خیل خیالت سر زلفت به شبیخون هر نیم شبی بر سر من تاخته ناگه
رو بر در دل بنشین کان دلبر پنهانی وقت سحری آید یا نیم شبی باشد
صبحدمی همچو صبح پرده ظلمت درید نیم شبی ناگهان صبح قیامت دمید
می صبوح و شکرخواب صبحدم تا چند به عذر نیم شبی کوش و گریه سحری
بود به طالع ما آفتاب تحت الارض فروغ صبح ازل در شراب نیم شبی ست
تا نیم شبی خیل خیالت برسید ورنی جانم خیمه برون می‌زد دوش
خودپسندی؟ تو که هر نیم شبی کند افغان فلک از افغانم
باز نداند کسی نیم شب از نیم روز پای چو بیرون نهی نیم شبی از مقام
می صبوح و شکر خواب صبحدم تا چند به آه نیم شبی کوش و گریه ی سحری
در نیم شبی رسید شمعی در قالب مرده رفت جانی