نیم زن. [ زَ ] ( ص مرکب ) از زن کمتر : پرستنده را گفت کای نیم زن نه زن داشت این دلو و چرخ و رسن.فردوسی.مرد تمام آنکه نگفت و بکرد و آنکه بگوید بکند نیمه مرد آنکه نه گوید نه کند زن بود نیم زن است آنکه بگفت و نکرد.شمس تبریزی.
معنی کلمه نیم زن در فرهنگ فارسی
از زن کمتر
جملاتی از کاربرد کلمه نیم زن
و آن که بگوید نکند زن بود نیم زن است آن که نگفت و نکرد