جملاتی از کاربرد کلمه نیم ذره
دلم ز مهر رخش نیم ذره کم نکند اگر ز طیره کند همچو سایه در چاهم
به نیم ذره نکرد اعتبارم آن خورشید به چشم یار کسی اینچنین حقیر مباد
گناه هر که به عالم گناه کرده نسنجد به نیم ذره گر آن را کنند با کرمت ضم
نشمرد نیم ذره جرم رهی چونکه روز فراق نشمارد
به نیم ذره نکاهد به دل هوای توام به هیچ رو نروم از درت به جای دگر
وظیفه می و نقلم ازان بسازترست که نیم ذره بکاهیش یا بیفزایی
چیست عالم؟ نیم ذره در فضای کبریات آفتاب قدرتت تابی بر آن انداخته
به آن احاطه عامش به عالم اجرام که از تصرف وی نیست نیم ذره به در
خود نیست نیم ذره محابای کس تو را فریاد تا چه شوخی، وه تا چه کافری
به چشم همت وجود توای جهان سخا به نیم ذره نسنجد همه غنای جهان