نیم دینار. ( اِ مرکب ) کنایه از لب معشوق. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از رشیدی ). نیمه ٔدینار. ( رشیدی ) ( برهان قاطع ) : بخستم نیم دینارش به گاز از بیخودی یعنی که گر جم را نگین است آن نگینش را نگار است این.خاقانی ( از انجمن آرا ).ما درم ریز از مژه وز گاز ما نیم دینارش به آزار آمده ست.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 516 ).رجوع به نیمه دینار شود.
معنی کلمه نیم دینار در فرهنگ فارسی
۱ - نصف یک دینار . ۲ - نصف. مسکوکی یک دیناری . ۳ - لب معشوق ( باعتبار اینکه دینار از طلاست و لب معشوق هم سرخ است ) : (( بخستم نیم دینارش بگاز از بیخودی یعنی که گر جم را نگین است آن نگینش را نگار است این . ) ) ( خاقانی . رشیدی )
جملاتی از کاربرد کلمه نیم دینار
گفت او را کوترو حلوا به چَند گفت کودک نیم دینار و ادند
ابویعقوب نهرجوری گوید بمکّه بودم، درویشی نزدیک من آمد و دیناری بمن داد، گفت فردا بخواهم مرد نیم دینار گور من نیکو کن، و نیم دیگر اندر جهاز من کن من با خویشتن گفتم این درویش سبک شدست از گرسنگی حجاز چون دیگر روز بود درآمد و طواف کرد و بشد و پای دراز کرد و بخفت گفتم خویشتن مرده بمن سازد: نزدیک او شدم و ویرا بجنبانیدم، او را مرده یافتم پس او را دفن کردم چنانک گفته بود.
دهان او به شکل نیم دینار و هزاران دل خرید و کم نشد یک جو ز شکل نیم دینارش
خرجها از گل شکر رفته است لیک گازها بر نیم دینار آمده است
چارصد دینار بر گوشهٔ طبق نیم دینار دگر اندر ورق
و از احکام فرایض ایمان یکی زکات است بر آن کس که واجب شود و اعراض از آن روی نیست اما زکات بر اتمام نعمت واجب شود؛ چون دویست درم که نعمتی تمام بود اندر تحت تصرف کسی باشد به حکم ملک بر وی پنج درم واجب شود؛ و بیست دینار نعمتی بود تمام بعد از گذشتن سال بر آن نیم دینار واجب شود؛ و پنج اشتر نعمتی تمام بود بر آن گوسفندی واجب شود و آنچه بدین ماند از اموال.
گفت: قرار من اینست که هر ده دینار نیم دینار بیش نستانم من عزم خود نقض نکنم.