جملاتی از کاربرد کلمه نیم دم
گاه گاهی که دمی نیم دمی همچو مسیح زندگانی اگرم هست همان نیم دم است
ز من گفته صبر کن نیم دم از آن روی چندین صبوری کراست
بیخور و بیخواب نزید نیم دم با خور و با خواب نزید نیز هم
گل ننهادی که نهد نیم دم دیدهٔ خود بلبل شیدا بهم
مکن حرف چه و چون خدمت بیچون غنیمت دان سعیدا از حیات باقیت گر نیم دم باشد
دریاب عیش صبح دم تا نگذرد بگذر ز غم کانگه به عمری نیم دم دریافت نتوان صبح را
بسا رهرو که تا آخر قدم را نیفتد از حرارت نیم دم را
به نیم دم نتوان زیست بر زیادت ازان که کرده باشد قسام بنده را تقسیم
مرد باید که فکر یار از دل تا زید نیم دم برون ندهد