نیم دانگ

معنی کلمه نیم دانگ در لغت نامه دهخدا

نیم دانگ. ( اِ مرکب ) قیراط. ( مهذب الاسماء ) ( زمخشری ) ( یادداشت مؤلف ) ( دستورالاخوان ). تسو. یک جو. ( یادداشت مؤلف ) ( از زمخشری ).دوازده یک چیزی. یک دوازدهم چیزی. ( یادداشت مؤلف ).، نیمدانگ. ( اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان در 17هزارگزی جنوب شرقی کوزران ، در دامنه سردسیری واقع است و یکصد تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غلات و حبوبات دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).

معنی کلمه نیم دانگ در فرهنگ فارسی

قیراط . تسو . یک جو . دوازده یک چیزی .

جملاتی از کاربرد کلمه نیم دانگ

ماند اندر دل علی هر سوی عرش و کرسی چو نیم دانگ و تسوی
بدزدید بقال از او نیم دانگ برآورد دزد سیهکار بانگ:
کو به نزد من نیرزد نیم دانگ تو گران کردی بهایش را به بانگ
مرده ریگش چو نیم دانگ ارزد پس چرا در حساب صد برزد
گرچه شادروان چل فرسنگ داشت هم بنا بر نیم دانگ سنگ داشت
گفتم بدین غره نشوم که به نیم دانگ مرا بگذرانند و من سی سال عمر خویش به نیم دانگ به زبان نیارم. مرا کریم باید نه کرامت.