نیم تن

معنی کلمه نیم تن در لغت نامه دهخدا

نیم تن. [ ت َ ] ( اِ مرکب ) نیم تنه. آرخالق. ( برهان قاطع ). جامه دامن و آستین کوتاه که نیم تنه نیز گویند و به کنایه و مجاز لنگ رانیز گویند. ( از رشیدی ). جامه ای باشد کوتاه مر زنان را. ( از جهانگیری ). رجوع به نیم تنه شود :
نیم تنی تا سر زانوش هست
ازپی آن بر سر زانو نشست.نظامی.

جملاتی از کاربرد کلمه نیم تن

به هم برزند مرز این نیم تن تو را نیز سازد ز جوش کفن
ز یک سو بود نیم تن مردمان فرود آورند ز آسمان اختران
همان نیم تن اندر آوردگاه شکست آوریده به تسلیم شاه
از حدود سدهٔ چهاردهم میلادی به بعد، براق در هنرهای اسلامی، به‌ویژه در مینیاتورهای ایرانی به تصویر درآمد. در این مینیاتورها، بیشتر تصاویر به شکل نیم تنه انسان و نیم تن چهارپا کشیده شده‌اند و هر کدام بسته به ذوق خالق اثر، این موجود را متفاوت ترسیم کرده‌است. علاوه بر حوزه هنر، در حوزه ادبیات نیز از براق استفاده‌های فراوانی، خصوصا در صنعت شعر شده‌است.
چه سازم درین راه با نیم تن کنم پاک آن بوم را ز اهرمن
گفت این است که بنده گفت و در یک روز و یک ساعت سه علّت صعب‌ افتاد که از یکی از آن بنتوان جست‌، و جان در خزانه ایزد است، تعالی‌ . اگر جان بماند، نیم تن از کار بشود . امیر گفت: دریغ‌ بو نصر! و برخاست. و خواجگان ببالین او آمدند و بسیار بگریستند و غم خوردند، و او را در محمل پیل‌ نهادند و پنج و شش حمّال برداشتند و بخانه باز بردند. آن روز ماند و آن شب، دیگر روز سپری شد، رحمة اللّه علیه.
برآشفت ازین گفته آن نیم تن بگیرید گفتا مر این اهرمن
همی گفت ای بدگهر نیم تن ندانسته یزدان به هر انجمن
مهم‌ترین مزیت دیگ‌های لوله آبی آزادی در افزایش ظرفیت ساخت آن‌ها است. دیگ‌های لوله آبی می‌توانند تا ظرفیت نیم تن در ثانیه بخار با فشار ۱۶۰ اتمسفر و دمای۵۵۰ درجه سانتی‌گراد تولید کنند. البته دیگ‌های لوله آبی به صورت پکیج و در ابعاد کوچک‌تر نیز ساخته می‌شوند که در صنایع نفت و پتروشیمی کاربرد فراوان دارند.
معمولاً از حدود ۲ درصد تجاوز نمی‌کند که این رقمی قابل توجه نیست.» قابلیت حمل تسلیحات و بمب این جت جنگی بیش از یک و نیم تن است و قادر به استفاده از راکتهای ضدتانک از جمله هل فایر، و بمبهای هدایت شونده با سیستم جهت یاب و لیزر بوده و همچنین جت اسکورپیون می‌تواند تا پنج ساعت در آسمان به گشتزنی بپردازد.
دو شخص نیم تن یک تن به دو نیم چو یزدان رزق کرده تیغ تقسیم
صوفی بی‌صفا نیم، زاهد بی‌وفا نیم من ز خدا جدا نیم تن تللا تلا تلا
سر نیم تن را جدا کرد ماه از آنجا روان شد سوی رزمگاه