نیست و نابود

معنی کلمه نیست و نابود در لغت نامه دهخدا

نیست و نابود. [ ت ُ ] ( ترکیب عطفی ، ص مرکب ) به کلی از میان رفته. ( یادداشت مؤلف ). معدوم.
- نیست و نابود شدن ؛ به کلی از میان بشدن. ( یادداشت مؤلف ).
- نیست و نابود کردن ؛ یک باره و به کلی معدوم کردن و از بین بردن.

معنی کلمه نیست و نابود در فرهنگ فارسی

بکلی از میان رفته . معدوم .

جملاتی از کاربرد کلمه نیست و نابود

تاورنیه در سفرنامه خود درباره شهر چنین می‌نویسد: «سلطانیه قریه‌ای است که نیم فرسنگ دورتر از جاده بزرگ واقع شده و نزدیک کوهی است. آنچه از آن بازمانده گواهی بر آنچه ویران شده می‌کند، تنها ویرانه آن‌ها بازمانده است که با گذشت روزگار نیست و نابود می‌شوند».[نیازمند منبع]
طباطبائی در تاریخ اولاد اطهار می‌نویسد که در زلزله‌های سال ۱۱۹۳ قمری اثری از آثار عمارت‌های عالیه و ابنیه مستحکم بر روی زمین تبریز باقی نماند و از آن قصور بی قرین مانند قصرشیرین جز اسمی و چون طاق کسری از آن غیر از افسانه و رسمی چیزی باقی نماند، مانند گنبد شام غازان، رشیدیه، دمشقیه، علائیه، لولوئیه، مرجانیه، مظفریه، مقصودیه، نصیریه، جلالیه، اسکندریه، سلیمانیه و عمارت شیخ اویسی، کاخ هشت بهشت، تکیه حیدر و سید مفتول بند، مسجد جامع و مدارسی بزرگ، طاق مسجد علیشاه، مسجد کبود جهانشاه، مسجد استاد شاگرد، مسجد حسن پادشاه و غیره. در این زلزله بالمره از سطح زمین نیست و نابود گردید و صد هزار نفر در زیر خاک ماندند و تا بیست فرسخ از توابع و نواحی آن خراب گشت.»