نیزه زن

معنی کلمه نیزه زن در لغت نامه دهخدا

نیزه زن. [ ن َ / ن ِ زَ / زِ زَ ] ( نف مرکب ) رامح. ( منتهی الارب ). مطعان.( السامی ). نیزه افکن. نیزه ور. نیزه گذار :
هزار از یل نیزه زن زابلی
گزین کرد با خنجر کابلی.اسدی.

معنی کلمه نیزه زن در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه با نیزه جنگ کند .

جملاتی از کاربرد کلمه نیزه زن

دست در نیزه زن که در این دور نیست بی نیزه رونق عامل
همچنین دیر زی و شاد زی و خرم زی همچنین داد ده و نیزه زن و بخل گداز
روز هیجا که نماید ادب نیزه و تیر پیش او سجده کند نیزه زن و تیرانداز
تاتسیانا خالادوویچ (بلاروسی: Таццяна Уладзіміраўна Халадовіч؛ زادهٔ ۲۱ ژوئن ۱۹۹۱) پرتاب‌گر نیزه زن اهل بلاروس است.
زدی در هوا بر سنان نیزه زن به کردار مرغ از در باب زن