نیاز گر
معنی کلمه نیاز گر در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه نیاز گر
جوشن افتادگی داریم و شمشیر نیاز گر فلک مردست تاب حملة ناورد ما
زاد راه ع شق عجزست و نیاز گر درین ره می روی بگذر ز ناز
می توانستیم کردن سایلان را بی نیاز گر سخن در عهد ما می داشت قدر و قیمتی
چون است دلم را به دو زلف تو نیاز گر نایب زلف توست شبهای دراز
جاوید از امتلا چو قناعت شود نیاز گر یک رهش طفیل برد طفیل برد میهمان تو
از ناز پادشاه و گدا گشت بی نیاز گر زانکه یافت جان اسیری وصال دوست
نگسلد داوری ز خلق نیاز گر بجز جود او بود داور
گوهر اشک خیالی گهگه از عین نیاز گر زند آبی به روی زرد ما زر میزند
جامی است آن با سگانت می کند عرض نیاز گر به گوشت نیم شب آهسته گفتاری رسد