نگاه دارنده. [ ن ِ رَ دَ / دِ ] ( نف مرکب )حافظ. ( السامی ). راعی. واقی. ( منتهی الارب ). عاصم. ( یادداشت مؤلف ). نگاه دار. نگه دارنده. نگه دار. که چیزی را نگه می دارد و حفظ می کند و برپای و قائم دارد. - قوه ٔنگاه دارنده ؛ قوه ماسکه. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ مرکب ) یکی از اجزاء اسطرلاب. ممسکه. ( فرهنگ فارسی معین از مقدمه التفهیم ).
معنی کلمه نگاه دارنده در فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) آنکه یا آنچه چیزی را نگاه دارد محافظ . یا قوت (قوه ) نگاه دارنده. قوه ماسکه . ۲ - ( اسم ) یکی از اجزائ اسطرلاب ممسکه .
جملاتی از کاربرد کلمه نگاه دارنده
و گفت: شما را که درویشاناید بخدای شناسند و از برای خدای اکرام کنند بنگرید نادرخلاباوی چگونهاید و گفت: فاضلترین اعمال علم اوقات آموختن است وآن علم آنست که نگاه دارنده نفس باشی و نگاه دارنده دل و نگاه دارنده دین و گفت: خواطر چهارست خاطری است از حق که بنده را دعوت کند بانتباه و خاطری از فرشته که بنده را دعوت کند به طاعت و خاطری از نفس که دعوت کند که دعوت کند به آرایش نفس و تنعم به دنیا و خاطری از شیطان که دعوت کند به حقد و حسد و عداوت.
هست پندت نگاه دارنده همچو می ناخوش و گوارنده
قالَ سَآوِی إِلی جَبَلٍ پسر گفت: من با کوهی شوم، یَعْصِمُنِی مِنَ الْماءِ که مرا نگاه دارد از آب، قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ گفت هیچ نگاه دارنده نیست امروز از فرمان خدای، إِلَّا مَنْ رَحِمَ مگر اللَّه که هم او بخشاید، وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ موج میان ایشان در آمد، فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ (۴۲) و از غرق کردگان گشت.
و گروهی ازاهل طبایع گفتندکه طبیعت اعنی نگاه دارنده این مصورات طبیعی برین صورتها قوتی الهیست گماشته بر حفظ عالم.
میزان رسن باز نگهدار ویست میزان عمل نگاه دارنده تست
چون مصطفی (ص) روا داشت خداوند را عز و جل خلیفه خویش گفتن بآن معنی که نگاه دارنده امت منست از شرّ دجّال، هم روا بود آدم و داود را خلیفة اللَّه گفتن بر معنی آن که بیان کننده دین حقاند و نگاه دارنده احکام شریعت.