نکو عهد

معنی کلمه نکو عهد در لغت نامه دهخدا

نکوعهد. [ ن ِ ع َ ] ( ص مرکب ) باوفا. که عهد خود نشکند. که پیمان نگه دارد :
این همه زحمت که هست درد دو چشم من است
هیچ نکوعهدنیست کو شودم توتیا.خاقانی.

معنی کلمه نکو عهد در فرهنگ فارسی

با وفا . که عهد خود نشکند . که پیمان نگهدارد .

جملاتی از کاربرد کلمه نکو عهد

در نکو عهد سلیمان زمان خسروی کاو کرده ملک از ظلم، پاک
به نزد آن بت مه روی کس فرستادم که ای نگار نکو عهد و ای مه دلدار
با من بت من هیچ نکو عهد نشد زو حاجت من روا به صد جهد نشد
گفتمت عهد به پایان نبری روزِ نخست الحق الحق چه نکو عهد و وفایی داری
بگو: ای کهن دوستداران یکدل بگو: ای نکو عهد یاران ذوالید