معنی کلمه نکو رای در لغت نامه دهخدا
هرآنکو نکورای و دانا بود
نه زیبا بود گرنه گویا بود.اسدی. || نیک خواه. نکواندیش. خیرخواه. مشفق :
اگر با بیدلان هستی نکورای
منم بیدل یکی بر من ببخشای.( ویس و رامین ).مجنون ز حدیث آن نکورای
از جای نشد ولی شداز جای.نظامی.نکورای چون رای را بد کند
خرابی در آبادی خود کند.نظامی.چنین گفت آن نکورای نکورو
کز آن آمد خلل در کار خسرو.نظامی.