معنی کلمه نوریاب در لغت نامه دهخدا
مشعل ماه از رخ او نوریاب
شعله مهر رخ او دورتاب.کاتبی.تا بود از شعشعه آفتاب
سطح معلای فلک نوریاب.( از حبیب السیر ).
نوریاب. [ نورْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوه شهرستان سنندج ، در 4 هزارگزی شمال غربی پاوه بر سر راه پاوه به نوسود، در منطقه کوهستانی سردسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و توت و عسل و لبنیات ، شغل مردمش زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).