نور چشم. [ رِ چ َ/ چ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وجود بسیار عزیز و گرامی. نور دیده. که دیدنش موجب روشنی چشم و انبساط خاطر است. فرزند بسیار عزیز. دوست گرامی : دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر کای نور چشم من به جز از کشته ندروی.حافظ.ای نور چشم من سخنی هست گوش کن تا ساغرت پُر است بنوشان و نوش کن.حافظ.جمال دختر رز نور چشم ماست مگر که در نقاب زجاجی و پرده عنبی است.حافظ.
معنی کلمه نور چشم در فرهنگ فارسی
وجود بسیار عزیز و گرامی . نور دیده . که دیدنش موجب روشنی چشم و انبساط خاطر است . فرزند بسیار عزیز . دوست گرامی .
جملاتی از کاربرد کلمه نور چشم
درخت نور چشم جان برافراخت همای عشق بر سر آشیان ساخت
گرچه بر خاک درم انداختی ای نور چشم چشم آن دارم که از چشمم نیندازی به لطف
جواب نور چشم پیر کنعان بوی یوسف برد کسی هرگز جواب نامه نفرستاد از آن خوشتر
با نور چشم فهم تو پنهان لطیفه ییست جان تو آیتیست که تفسیرش آن بود
ز عین مردمی خلق از چپ و راست پی آن نور چشم از جای برخاست
بگفت ای نور چشم و شادی دل ز بند غم خط آزادی دل
آتشِ تیز تاب خشم بُوَد چشمهٔ آب نور چشم بُوَد
تا چند دل تو چشمهٔ نور بود زان چشمهٔ نور چشم بد دور بود
مخزن گنج جملهٔ اسما ما نور چشم تمام اشیا ما
نیست جان رفتن که نور از چشم روشن میرود این بود کان نور چشم از دیده من میرود