نوائب

معنی کلمه نوائب در لغت نامه دهخدا

نوائب. [ ن َ ءِ ] ( ع اِ ) مصیبت ها. ( غیاث اللغات )( ناظم الاطباء ). سختی ها. کارهای دشوار. ( ناظم الاطباء ). ج ِ نائبة. رجوع به نوایب و نائبة شود: هرکه را انیاب نوائب به سموم هموم خسته می گرداند به تریاق اشفاق او تداوی می ساخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 3 ). || تب هائی که به طور نوبه آید. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه نوائب در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع نایبه ( نائبه ) سختیها مصیبتها:... و نوایب زمان از این درگه با جاه مصروف دارادا .

جملاتی از کاربرد کلمه نوائب

شوم یار تو در کل نوائب کنم صافت ره از خاشاک اعدا
عدوت را ز نوائب همیشه باد نهیب ولیت را ز حوادث همیشه باد امان
بزرگ بار خدایا شنیده ای به خبر که از نوائب گیتی چه دیده ام به عیان
اقبالش از کمان حوادث ببرد تیر انصافش از دهان نوائب بکند ناب
همیشه تا که قرین حوادث است زمین همیشه تاکه ندیم نوائب است زمان
کوهی تو در وقار و نوائب بسان باد این باد درشد آمد و آن‌کوه استوار
امن الرقیب نوائب الایام فسرت و عم عجائب الایام
پر از خدنگ نوائب همی بریزد ازآنک همای قدر ترا روزگار زیر پرست
صاحب عون نوائب کیست من در حقیقت ذات واجب کیست و من