نو کرده

معنی کلمه نو کرده در لغت نامه دهخدا

نوکرده. [ ن َ نُو ک َ دَ / دِ] ( ن مف مرکب ) تجدیدکرده. نیز رجوع به نوکرد شود. || ( اِ مرکب ) نبیره. نواده. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه نو کرده در فرهنگ فارسی

تجدید کرده ٠ یانبیره ٠ نواده ٠

جملاتی از کاربرد کلمه نو کرده

باغ سنّت به امر نو کرده هرچه خود رسته بود خو کرده
کجا در نامه بسیاری سخن یافت همان نو کرده پیمان کهن یافت
ده و شش هزار اسپ نو کرده زین همه زیر برگستوان های چین
زهی ز حسن رخت عید ماه نو کرده سواد زلف تو روشن شبی سیاه برات
گل روی نگارست که جان داده چمن را یا دولت خانست که نو کرده جهان را
ماه نو کرده ز افلاس تهی پهلو را ناز بر اوج هوا سوده چو پر کلهش
مه نو کرده کاهش پیکرش را به چشم کم همان مه پیکرش بین
ای پشیمان شده ز دلداری عهد نو کرده با جگرخواری
صف نو کرده بتشان خواند باید ندانم یا صف نو رسته عرعر
به رسم هندوان نامداران چمن نو کرده حسن نوبهاران