نهان داشت

معنی کلمه نهان داشت در لغت نامه دهخدا

نهانداشت. [ ن ِ / ن َ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) کتمه. ( منتهی الارب ). کتم. کتمان.

جملاتی از کاربرد کلمه نهان داشت

رخش را قطرههای خون نهان داشت بروشد خونفشان گر سنگ جانداشت
امروز چه بودش که ز من روی نهان داشت سراز چه سبب بر من بیچاره گران داشت
رازی که از زمانه نهان داشت آسمان راند در این زمانه همی بر زبان تو
بخواند آن خط شاه بر پنج تن نهان داشت زان نامدار انجمن
آن جلوه که در پرده روش های نهان داشت از پرده برآمد روشی بهتر از آن داشت
شد این آگهی نزد شه آشکار نهان داشت تا بود هنگام بار
قوله: «فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسی‌» ای اضمر فی نفسه مخافة موسی در دل خویش از سحر ایشان ترسی و بیمی یافت بطبع بشری امّا نهان داشت و آشکارا نکرد، و مردم که چیزی صعب سهمگین بیند و پیش از آن ندیده باشد ناچار بطبع بشری از آن بترسد. و گفته‌اند موسی دانست که فعل ایشان باطل است و آن را حقیقتی نیست و از آن ترسید، بلی ترس وی از آن بود که فعل ایشان مردم را بفتنه افکند و کار موسی بشک افتد و اتّباع وی نکنند. و گفته‌اند سبب خوف وی تأخیر وحی بود بالقاء عصا، چون وحی دیرتر میآمد موسی ترسید که اگر بر ایشان غلبه نکند.
گمان برداشت چون خود را نهان داشت در اینجا بود خود را جان جان یافت
از دم خویش روان در تن او ساخت عیان هر چه در پرده نهان داشت ز الحان و نغم
هر زر و گوهر که نهان داشت کان این سپر آمد طبق عرض آن