ننشستن

معنی کلمه ننشستن در لغت نامه دهخدا

ننشستن. [ ن َ ن ِ ش َ ت َ / ن َ ش َ ت َ ] ( مص منفی ) مقابل ِ نشستن. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نشستن شود.

معنی کلمه ننشستن در فرهنگ فارسی

مقابل نشستن

جملاتی از کاربرد کلمه ننشستن

بعدها معلوم شد خطای مسلم از ناخدای تانکر بوده، و تانکر از حد مجاز برای به گل ننشستن فراتر رفته بود و این فاجعه محیط زیستی را به بار آورد که بدترین نمونه در تاریخ آمریکا لقب گرفت. شرکت اکسون و کمپانی سرویس خطوط لوله‌کشی آلاسکا به پرداخت جریمه‌ای سنگین محکوم شدند.
از کشاکش نیست ایمن یک نفس ، فرصت شمار کار ریگ شیشهٔ ساعت ز پا ننشستن است
به وادیی که فروشد غبار ما ننشستن ز گرد باد رسد تا به‌نقش پا ننشستن