نمودنی

معنی کلمه نمودنی در لغت نامه دهخدا

نمودنی. [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( ص لیاقت ) نشان دادنی. قابل ارائه و نمایش.که سزاوار و ازدرِ نمودن است. رجوع به نمودن شود.

معنی کلمه نمودنی در فرهنگ فارسی

نشان دادنی ٠ قابل ارائه و نمایش ٠ که سزاوار و از در نمودن است ٠

جملاتی از کاربرد کلمه نمودنی

«خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ» مردم را از شتاب آفریدند، «سَأُرِیکُمْ آیاتِی» با شما نمائیم باز نمودنی نشانهای خویش، «فَلا تَسْتَعْجِلُونِ» (۳۷) مشتابانید مرا.
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ایشان که نفقت میکنند مالهای ایشان از بهر خدا و در راه خدا ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا آنکه پس آن نفقه فرا ندارند مَنًّا وَ لا أَذیً سپاس بر نهادنی و نه رنج نمودنی لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ ایشانراست مزد ایشان بنزدیک خداوند ایشان وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ و نه بریشان بیمی وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۲۶۲) و نه جاوید در آخرت اندوهگن باشند
نَذِیراً لِلْبَشَرِ (۳۹) بیم نمودنی مردمان را.
همیشه صید تو خواهم بدن که چهرهٔ تو نمودنی بنمود و ربودنی بربود