نقیله

معنی کلمه نقیله در لغت نامه دهخدا

( نقیلة ) نقیلة. [ ن َل َ ] ( ع اِ ) پوست پاره ای که بر کفش و بر سپل شتر زنند چون سوده گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). وصله کفش و خف. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). ج ، نقائل ، نقیل. || نقیلةالعضد؛ گوشت پاره درشت از بازو. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) زن غریبه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غریبة. ( اقرب الموارد ). تأنیث نقیل. رجوع به نقیل شود. || ابن نقیلة؛ مسافر و غریب. ( آنندراج )( از ناظم الاطباء ). ابن غریبة عن الحی. ( متن اللغة ).

جملاتی از کاربرد کلمه نقیله

در ۱۵ فوریه ۲۰۰۸، بعد از اینکه ماشینش به وسیله نقیله دیگری برخورد کرد، بخاطر رانندگی تحت مستی دستگیر شد. در این تصادف هیچ کس صدمه ندید اما دیبیاسی مجبور شد تست سطح هوشیاری دهد و معلوم شد سطح الکل خونش بین ۰٫۱۳۷ تا ۰٫۱۳۸ است. روز بعد با ضمانت ۵۰۰ دلاری آزاد شد.
دره سبزک در گذشته یکی از خطرناک‌ترین مناطق برای عبور وسایط نقیله تلقی می‌شد.