نقف

معنی کلمه نقف در لغت نامه دهخدا

نقف. [ ن َ ] ( ع مص ) صاف نمودن شراب را یا آمیختن او رابا آب. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || شکستن تار سر یا سخت زدن بر آن ، یا نیزه یا عصا زدن بر تارک ، و نزدیک دماغ رسیدن شکستگی . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شکافتن کَوَسْته و شکستن دماغ. ( تاج المصادر بیهقی ). شکستن چیزی مجوف. ( زوزنی ). || به اندرون رسیدن جراحت و ریش ستور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || کفانیدن حنظل را. || سوراخ کردن بیضه را . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || سوراخ کردن جوجه بیضه را و بیرون آمدن از آن. || بحث و جستجو کردن از چیزی. ( از اقرب الموارد ).
نقف. [ ن ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ نقیف. رجوع به نقیف شود.
نقف. [ ن ِ / ن َ ] ( ع اِ ) چوزه مرغ نو درآمده از تخم. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه نقف در فرهنگ فارسی

چوزه مرغ نو در آمده از تخم .

جملاتی از کاربرد کلمه نقف

اسرائیل تا سال ۲۰۱۳ تولید برق هسته‌ای نداشت، اگرچه از یک راکتور هسته‌ای آب سنگین در مرکز تحقیقات هسته‌ای نقف بهره می‌برد.