جملاتی از کاربرد کلمه نقطه نقطه
کشته تو کعبتین آساست، بس کز نقش حال نقطه نقطه داغها بر استخوانش می نهد
گر ز نصرت نه حامله است چرا نقطه نقطه است پیکر تیغش
ز یک یک نقطهٔ قرآن چنان بود که نقطه نقطه چشمش خون فشان بود
دسته دسته بسته، رسته سبزه گرد سلسبیل نقطه نقطه مشک تر بر صفحه مه بسته صف
خیالم اینکه به تعیین وقت آن میلاد بلوح چرخ کنم نقطه نقطه را تقسیم
همچو پرگار بود دل پر کار نقطه نقطه محیط را بنمود