نقدکن.[ ن َ ک ُ ] ( نف مرکب ) نقدکن حال کسی ؛ که نیک و بد حال کسی را می پرسد. رجوع به نقد کردن شود : صراف سخن به لفظ چون زر در رشته چنین کشید گوهر کز نقدکنان حال مجنون پیری سره بود خال مجنون.نظامی.
معنی کلمه نقد کن در فرهنگ فارسی
نقد کن حال کسی : که نیک و بد حال کسی را می پرسد ٠
جملاتی از کاربرد کلمه نقد کن
تو نقد کن ز تو بهتر کسی نمی دانم که طبعت از دو سخن صد لطیفه بر سازد
نیست در صومعه سودی بخرابات گرای قلب خود نقد کن از صحبت صاحب جاهی
نزاریا طلب نقد کن که گردون را به برگذشتن عمرت شتاب میبینم