معنی کلمه نقبه در لغت نامه دهخدا
نقبة. [ ن ِ ب َ ] ( ع اِ ) هیأت روی بند بستن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). هیأت روی بربستن. ( آنندراج ). هیأت انتقاب. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ) ( المنجد ). گویند:امراءة حسنةالنقبة. ( اقرب الموارد ). || اثر و هیأت هر چیزی. ( از متن اللغة ). اثر: اِن علیه نِقْبَةً؛ ای اثراً. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ).
نقبه. [ ن َ ب َ ] ( ع اِ ) خارش که آن مرض باشد از یبوست و غلبه خون. ( غیاث اللغات ). گر. ( یادداشت مؤلف ). نُقبَة. رجوع به نقبة شود.