نفس زن

معنی کلمه نفس زن در لغت نامه دهخدا

نفس زن. [ ن َ ف َ زَ ] ( نف مرکب ) کنایه از صاحب دم و جاندار. ( آنندراج از فرهنگ زلیخای جامی ). که نفس می زند. که تنفس می کند. که حیات دارد. ذوحیات.

معنی کلمه نفس زن در فرهنگ فارسی

کنایه از صاحب دم و جاندار . که نفس می زند . که تنفس می کند . که حیات دارد . ذوحیات .

جملاتی از کاربرد کلمه نفس زن

خلق گویند نفس زن در وصل در تن مرده نفس را چه گذر
در ستیز خلق مردی، در جهاد نفس زن وقت عصیانی توانا و، گه طاعت نژند!
نفس زن گر در او یکدم نشستی نفس را بر نفس زن ره ببستی
مکن به مشورت نفس زن صفت کاری اگر ز مردی و مردانگی نشان داری
تو نفس زن تابتبت مشک گردد باز خون تو سخن گو تا بعسکر باز گردد کاروان