نفس داشتن. [ ن َ ف َ ت َ ] ( مص مرکب ) و نفسی داشتن ؛ رمقی داشتن. هنوز زنده بودن : حیف بود مردن بی عاشقی تا نفسی داری و نفسی بکوش.سعدی.
معنی کلمه نفس داشتن در فرهنگ فارسی
و نفسی داشتن : رمقی داشتن . هنوز زنده بودن .
جملاتی از کاربرد کلمه نفس داشتن
و گفت: هرکه به خلق انس گرفت بر بساط فرعون ساکن شد، و هرکه غایب ماند از گوش با نفس داشتن از اخلاص دور افتاد، و هرکه را از جمله چیزها نصیب حق آمد، پس هیچ باک ندارد اگر همه چیزی او را فوت شود، دون حق. چون حضور حق حاصل دارد.
در بزم قرب، پاس نفس داشتن بلاست زان دور عمر زود سرآید حباب را