نفس بستن. [ ن َ ف َ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) نفس گسستن. قطع شدن نفس. نفس فرورفته بیرون نیامدن : من کاین سخن شنیدم کردم هزار شکر و اندر برم ز گریه شادی نفس ببست.خاقانی.
معنی کلمه نفس بستن در فرهنگ فارسی
نفس گسستن . قطع شدن نفس . نفس فرو رفته بیرون نیامدن .
جملاتی از کاربرد کلمه نفس بستن
چونفست ممتلی از لقمهٔ حرص است امعاسد بود راه نفس بستن گشادن عرق قیفالش