نفتاده
معنی کلمه نفتاده در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه نفتاده
بر آینه خیال بختم عکسی نفتاده از زرتو
ای محو مجاز، دیده بیبصرت هرگز نفتاده بر حقیقت گذرت
فریاد که در سینه من بر سر هم غم چندان نفتاده است که فریاد توان کرد
دست تا نفتاده ناچارت ز کار تا ز دستت کاری آید زینهار
از همّت والاست که هرگز نفتاده مجموعه املای تو را قافیه لا
فلک ز آه دلم شاید ار حذر نکند که زال را نفتاده است کار با شمشیر
بی تکلف نفتاده است به خاک و نفتد هرگز از عالم بالا، ثمری بهتر ازین
ز گرد تا نفتاده است آسیای فلک چرا کسی ز غم رزق دیده تر دارد؟
بچهره ات نفتاده است چین، که کلک قضا کشیده بر ورق هستیت، خط بطلان
بر سر نفتاده است، گرانی ز کلاهم؛ بر تن نرسیده است، حرارت ز حریرم