نغمه سنج
معنی کلمه نغمه سنج در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه نغمه سنج
تو باید نغمه سنج اندر گلستان جنان باشی نه با زاغ و زغن پری و چری بر در دلها
وقتی که نغمه سنج شدم من درین چمن باد صبا نبود به گل آشنا هنوز
بلبل کلک حزین کز سخن آهنگان است نغمه سنج سمن صبح بناگوشش باد
بدید اندر آن بوستان نغمه سنج بسی مرغ وارسته از بیم و رنج
گلها ز بس که همدم زاغ و زغن شدند مرغان نغمه سنج جلای وطن شدند
تازه شد آوازهٔ خوبی ، گلستان ترا نغمه سنج نو، مبارک باد، بستان ترا
ما نغمه سنج آن گل رخساره ایم اسیر بلبل تو هم بگو که غزلخوان کیستی
یا بهل این غمکده نغمه سنج یا بکش این زهر وزتلخی مرنج
در بهار ار نغمه سنج آمد هزار اندر چمن افسر، اندر گلشن تو نغمهها زد چون هزار
آن نغمه سنج بلبل باغم که در خزان مرغان رفته را به نشیمن درآورم