نعل بها

معنی کلمه نعل بها در لغت نامه دهخدا

نعل بها. [ ن َ ب َ ] ( اِ مرکب ) مالی که فدیه ولایت خودبه لشکر دشمن قوی دهند تا تاراج نکند. ( غیاث اللغات ). مالی و زری را گویند که به تصدق و فدای ولایت خود به لشکر خصم دهند تا از تاخت و تاز ایمن باشند. ( برهان قاطع ). زری که به لشکر بیگانه دهند از جهت بازگشتن وی از این دیار. ( آنندراج ). نقدی که پادشاه غالب از مغلوب ستاند. مالی که سلطان و امیر مغلوب برای مراجعت و صلح به پادشاهی غالب دهد. ( یادداشت مؤلف ). مالی که پادشاه در وقت مرور از موضعی از صاحب آن می گیرد به بهای نعل اسب خود که از آنجا عبور کرده است. ( حاشیه دکتر معین بر برهان قاطع ص 2148 ) :
هین که به میدان حسن رخش درافکند یار
بیش بهاتر ز جان نعل بهائی بیار.خاقانی.اسکندر گفت پامزد و برگ لشکر و نعل بهاء من چقدر باشد که بدهد گفتند هزار خایه زرین. ( اسکندرنامه نسخه خطی ). مرور او به ظاهر مولتان بود، ایلچی به قباچه فرستاد و از مرور اعلام داد و نعل بها خواست. ( جهانگشای جوینی ج 2 ص 147 ). فرمود تا صدهزار دینار زر نقد کرمانی از جهت نعل بهاء لشکر بر شهر و رعیت قسمت کنند. ( بدایع الازمان ).
گر دست دهد دولت آنم که سر خویش
در پای سمند تو کنم نعل بهائی.سعدی.داغ بر سینه نشان سم رخش غم اوست
جان ودل عرض کنم نعل بهائی دارد.ظهوری ( آنندراج ).

معنی کلمه نعل بها در فرهنگ فارسی

(اسم ) مالی که پادشاه هنگام عبور از جایی ببهای نعل اسب خود از صاحب آنجا یا از اهالی محل میگرفته تقدیمی بشاه یا سردار لشکر : مرور او بظاهر مولتان بود . ایلچی بقباچه فرستاد و از مرور اعلام داد و نعل بها خواست .

جملاتی از کاربرد کلمه نعل بها

چرا به نعل بها جان نداد گلگون را؟ به خون گرم تپیدن سزای فرهادست
هر که چنین لشکرش نعل در آتش نهاد نعل بها داد عمر بر سر میدان او
خاصه که بغداد خنگ خاص خلیفه است نعل بها زیبدش بهای صفاهان
چه ایمنست دهم از خراج و نعل بها چو نعل ماست در آتش ز عشق تیزشرار