نظم و نسق

معنی کلمه نظم و نسق در لغت نامه دهخدا

نظم و نسق. [ ن َ م ُ ن َ س َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نظم و ترتیب. آراستگی و استواری و انتظام.
- بی نظم و نسق ؛ آشفته و نابسامان. نامنظم و بی ترتیب :
ناف هفته بد و از ماه رجب کاف و الف
که برون رفت از این خانه بی نظم و نسق.حافظ ( دیوان چ قزوینی - غنی ص 369 ).

معنی کلمه نظم و نسق در فرهنگ فارسی

نظم و ترتیب ٠ آراستگی و استواری و انتظام ٠

جملاتی از کاربرد کلمه نظم و نسق

ای ز لفظ تو سخن یافته آن نظم و نسق که بود نزد خرد در بر او مختصری
آخرین جداره نما و قسمتی از بام را به شکل گرده ماهی (به صورت منحنی) شکل می‌دهند تا علاوه بر کاهش فرسایش رخبام، به خروج آب نظم و نسق دهند. کاه گل بکار رفته در گرده ماهی عموماً نسبت به باقی کاه گل‌های بکار رفته در بنا پُرکاه تر است.
گو فضل و عدالت به سزا نظم و نسق ساز دریافته حسان زمان شاه زمان را
رودخانه آب شیرین و دایمی حوزه داخلی ایران، از قدیم‌الایام به ضرورت بهره‌برداری و بهره‌وری درست در منطقه خشک با اقلیم ناپایدار اصفهان و حومه، دارای نظم و نسق (تقسیم نامه) ویژه‌ای بوده‌است. آخرین تقسیم نامه آن در عرف جامعه محلی به نام طومار شیخ بهایی موسوم شده‌است.
وی در جوانی با کمک عبدالمؤمن علی، مدتی به ستاره‌شناسی پرداخت و بنا به گفته خود، قصد داشته تا دانش ستاره‌شناسی را که بر هیئت بطلمیوسی و ریاضیات مربوط به آن تکیه داشته را متحول سازد و بر اساس «اصول طبیعی» که در میان قدمای یونان مرسوم بود، آن را نظم و نسق دهد.