نظریه فقهی

معنی کلمه نظریه فقهی در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] برخی نویسندگان، به ویژه عرب زبانان اخیر، قواعد فقهی را به صورت مترادفی برای «نظریه عام فقهی» به کار برده اند؛ با اندکی تامل تفاوت میان دو اصطلاح روشن خواهد شد.
اصطلاح نظریه عام فقهی کاملا جدید است و ظاهرا توسط حقوقدانان مسلمان که علاوه بر آشنایی با فقه، متاثر از حقوق غربی بوده اند، در آثار فقهی اسلامی معاصر نفوذ کرده است، آن هم فقط برای مقارنه و تطبیق میان دو نظام فقهی و حقوق موضوعه و مرتب کردن مباحث فقهی بر اساس روش های جدید.
فرق قواعد و نظریه عام فقهی
در اینجا لازم است ضمن قدردانی و تقدیر از کوشش های این گروه از فقهای آگاه به زمان، توجه آنان را به تمایز دقیقی که میان قواعد فقه و نظریات عام فقهی وجود دارد، جلب کنیم. نظریه عام فقهی در واقع، مجموعه ای از ارکان، شروط و احکامی است که وحدت موضوع حاکم بر همه آن عناصر، میان آن ها رابطه فقهی برقرار ساخته است.
← مثال
با توجه به آنچه گفته شد، باید تصدیق کرد برخی از قواعد فقهی را که محتوای آن ها فقط آن چیزی است که فقیهان با ملاحظه موارد متعدد به عنوان وجه مشترک استنباط کرده اند و به این دلیل، زیر بنای مسائل و منشا استنباط فروع و احکام نیستند، می توان جزء نظریات عام محسوب کرد. به علاوه، به نظر می رسد آنچه به نام «اشباه و نظائر» توسط فقیهان شیعه و سنی نگارش یافته، بیشتر با اصطلاح نظریه عام فقهی منطبق است تا با قواعد فقهی.

جملاتی از کاربرد کلمه نظریه فقهی

فقیه و محدث برجسته مالکی، ابن عبدالبر قرطبی(۴۶۳هـ) در شرح طویل خود بر موطای مالک بن انس، انکار سنگسار را به خوارج و عده‌ای از معتزله نسبت داده‌است (الإستذکار۷/۴۷۹،480) او این نظریه فقهی را به تمام خوارج و اکثریت معتزله منسوب می‌کند: «الْخَوَارِجُ کُلُّهَا وَکَثِیرٌ مِنَ الْمُعْتَزِلَةِ یُکَذِّبُونَ بِهَذَا کُلِّهِ: تمام خوارج و بسیاری از معتزله تمام این موارد را تکذیب می‌کنند[اشاره به احادیث و روایات نقل شده درباره سنگسار]» (الإستذکار7/490)