نظراء

معنی کلمه نظراء در لغت نامه دهخدا

نظراء. [ ن ُ ظَ ] ( ع اِ ) ج ِ نظیر. رجوع به نظیر شود : و بر نظرای خود از رودکی و رازی بدان شعر فایق شده. ( تاریخ قم ص 11 ).

جملاتی از کاربرد کلمه نظراء

«وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً» ای سمّوا اصنامهم امثالا و نظراء للَّه، «لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ» بضم یا، قراءت کوفیانست و باین قراءت لام لام کی است یعنی کی یضلّوا النّاس عن سبیل اللَّه، و بفتح یا، قراءت باقی است و باین قراءت لام لام عاقبتست ای کانت عاقبة اتّخاذهم، الانداد: الضلال عن الصّواب، «قُلْ تَمَتَّعُوا» این امر تهدید و وعید است ای استمتعوا من الحیاة الدّنیا بشهواتکم و بعبادة الاوثان فانّها سریعة الزّوال عنکم و «مَصِیرَکُمْ إِلَی النَّارِ».