نظارگی

معنی کلمه نظارگی در لغت نامه دهخدا

نظارگی. [ ن َظ ْظا رَ / رِ ] ( حامص ) بینندگی. مشاهده. ( ناظم الاطباء ). دیدن. ( از برهان قاطع ). نظر کردن. ( از آنندراج ). || ( ص نسبی ) نظرکننده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رجوع به شواهد ذیل معنی بعدی شود.
|| تماشاچی. تماشاگر :
سلطان محمود... چون به دروازه شهر رسید چشمش در میان نظارگیان بر پسری افتاد چرکین جامه... اما سخت نیکوروی. ( نوروزنامه ).
نظارگیان رخ زیبای تو بر راه
افتاده چو زلف سیهت یک به دگر بر.سنائی.عجب مانداز آن کار نظارگی
به عبرت فروماند یکبارگی.نظامی.فرودآمد به یکسو بارگی بست
ره اندیشه بر نظارگی بست.نظامی.در آن معرکه راند شه بارگی
همی بود بر هر دو نظارگی.نظامی.سخت زیبا می روی یکبارگی
در تو حیران میشود نظارگی.سعدی.مجلس یاران بی ناله سعدی خوش نیست
شمع می گرید و نظارگیان می خندند.سعدی.
نظارگی. [ ن َ رَ / رِ ] ( ص نسبی ) بیننده.تماشاچی. تماشاگر. نَظّارَگی. نظارِگی :
هم پیکر سلامت و هم نقش عافیت
از دیده نظارگیان در نقاب شد.خاقانی.در دیده نظارگیان جمال تست
بی نورتر ز خانه بی روزن آینه.صائب ( از آنندراج ).

معنی کلمه نظارگی در فرهنگ فارسی

کسی که نظاره کند آنکه بنگرد جمع : نظارگیان : ... و شما نظارگیان آیید نظاره کنید ..
بیننده . تماشاچی . تماشاگر . نظارگی

جملاتی از کاربرد کلمه نظارگی

خلق را رحمت همی آمد بر او گرد او نظارگی بسیار شد
به گاه دیدن تو خسرو از بلا چه خورد غم چه غم نظارگی شاه را ز چوب نقیبی
آورده‌اند کی کسی از بغداد برخاست و بمیهنه آمد نزدیک شیخ، و از شیخ سؤال کرد کی ای شیخ حقّ سبحانه و تعالی این خلایق را بچه آفریده؟ حاجتمند ایشان بود؟ شیخ گفت نه اما از جهت سه چیز را آفرید: اول آنکه قدرتش بسیار بود نظارگی می‌بایست، دوم آنکه نعمتش بسیار بود خورنده می‌بایست سدیگر آنکه رحمتش بسیارست گناه کار می‌بایست.
تا شود نظارگی بیگانه هوش و خرد دیده نرگس نگاه آشنا آورده است
از خرامت بس که می‌میرد بسی نظارگی جان خسرو، جان ستان چند کس خواهی شدن؟
چون از نظارگی نبرد خیرگی برون آیینه را حجاب تو ستّار می‌کند
مسکین آدمی که همیشه خویشتن را نظارگی دیده است! پندارد که همیشه همچنین خواهد بود که نظاره مرگ دیگران می‌کند، و خود نمیرد. مصطفی (ص) از اینجا گفت: کأنّ الموت علی غیرنا کتب، و کأنّ الحقّ فیها علی غیرنا وجب، و کأنّ الّذین نشیّع من الأموات سفر عمّا قلیل الینا راجعون، نبوّئهم أجداثهم، و نأکل تراثهم، کأنّا مخلّدون بعدهم!
عجب ماند ازان کار نظارگی به عبرت فرو ماند یکبارگی
نگردد در تماشای تو چون نظارگی حیران؟ که می دارد عرق را از چکیدن باز رخسارت
از عین لطافت در و دیوار گلستان عینک شده نظارگی دل نگران را