نظارت کردن

معنی کلمه نظارت کردن در لغت نامه دهخدا

نظارت کردن. [ ن َ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نگریستن. دقت و تأمل کردن در چیزی. پائیدن و مراقبت کردن. رجوع به نظارت شود. || سرکار و مباشر شدن. ناظری کردن.

معنی کلمه نظارت کردن در فرهنگ فارسی

نگریستن . دقت و تامل کردن در چیزی پائیدن و مراقبت کردن .

جملاتی از کاربرد کلمه نظارت کردن

دراصطلاح دارائی، مالی اغلب سهام قرضه فروش رفتنی مثل ذخیره یک شرکت (یک سرمایه‌گذاری منصفانه) یا اوراق قرقه (یک بدهی سرمایه‌گذاری) وجود دارد. گاهی هدف از سرمایه‌گذاری تولید جریان‌های نقدی آینده است در صورتی که به طرف دیگر هدف از منفعت ممکن دسترسی به دارائی بیشتر به‌وسیله نظارت کردن یا تأثیر روی عملکرد یک شرکت دوم باشد (سرمایه).