نطعی. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) تنبان چرمی که پهلوانان در وقت کشتی گرفتن می پوشند و آن را تکه نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). تنبان چرمی که استاد کشتی گیران پوشند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مدتها آن [ چرم ] را در روغن خیسانیده باشند و تنبان از آن سازند و چون گویند فلان نطعپوش است مراد آن باشد که در کشتی سرآمد پهلوانان است.( از آنندراج ). || چرمی که بر آن کشتی گیرند و این از آن جهت [ است ] که بر زمین پا قایم شود و بر چرم البته می لغزد و از پیش میرود و حریف را بر نطعی زود از پا درمی آورند. ( آنندراج نقل از قول میرزا صادق علی خان ). || پوستی که زیر پای اسب خاصه سواری پادشاهان گسترند از جهت امتیاز آن از اسبان دیگر. ( آنندراج از مصطلاحات الشعراء ) : شاید که بهر جلوه شبرنگش آسمان گسترده است نطعی گوهرفشان برف.سعیدای اشرف ( از آنندراج ).
معنی کلمه نطعی در فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) منسوب به نطع . ۲ - ( اسم ) چرمی که مدتها آنرا در روغن کنجد خیسانیده باشند و از آن تنبان سازند . ۳ - تنبان چرمی که استاد کشتی گیر پوشد. ۴- پوستی که زیر پای اسب خاصه سواری پادشاهان گسترند : شاید که بهر جلوه شب رنگش آسمان گسترده است نطعی گوهر فشان برف . ( سعید اشرف .بها. فرنظا. )
جملاتی از کاربرد کلمه نطعی
هستی بزمی ست، انجمن سازی هست عالم نطعی ست، پنج و شش بازی هست
برین نطعی که در چشم است خردت نمیدانی که تا در چیست بردت
یادآر از آن بلای زمستان که دست ابر ازبرف و یخ به گیتی نطعی بگسترید
بود نطعی مرورا خوب و لطیف آن همه صورت در آنجا بد خفیف
دیو کی بود کو ز آدم بگذرد بر چنین نطعی ازو بازی بَرد
ای آنکه ز خاک تیره نطعی سازی هر لحظه بر او نقش دگر اندازی
ای آنکه ز خاک تیره نطعی سازی هر لحظه در او صنعت دیگر بازی
چنین نطعی که بحر سرنگون است چه دانی لَعبهای او که چون است