نضاخ

معنی کلمه نضاخ در لغت نامه دهخدا

نضاخ. [ ن ِ ] ( ع مص ) آب پاشیدن با هم. ( آنندراج ). یکدیگر را آب زدن. ( فرهنگ خطی ). مناضخة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به مناضخة شود.
نضاخ. [ ن َض ْ ضا ] ( ع ص ) نضاخة. جهنده با فوران. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نضاخة شود. || باران بسیار. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). غیث نضاخ ؛ باران کثیر غزیر. ( اقرب الموارد ). باران سخت و فراوان. ( از المنجد ).

جملاتی از کاربرد کلمه نضاخ

پارسانیا، به‌واسطه شاگردی طولانی نزد جوادی آملی، یکی از افراد مطرح در زمنیه حکمت صدرایی در زمان معاصر است. بسیاری از آثار عمده جوادی، ازجمله رحیق مختوم (شرح حکمت متعالیه در ۳۲ جلد)؛ عین نضاخ (در ۳ جلد)، شریعت در آینه معرفت، شناخت‌شناسی در قرآن توسط وی تنظیم و تدوین یافته است. در نتیجه نظام فکری او مبتنی بر اصول حکمت متعالیه صدرایی شکل گرفته است. از نظر او وحی قرآنی، عقل برهانی و شهود معصومانه عرفانی در طول هم هستند نه در عرض هم و تمسک به یکی ما را از تمسک به دیگری بی‌نیاز نمی‌کند. از این رو در نظام فکری او، ضمن بهره بردن از عقل، نقل، و شهود، قرآن کریم قرارگاه تمامی علوم است. در نظام فکری او روش‌های مختلف فکری بر اساس روش عقل و نقل و شهود پذیرفته شده است.
هر کو به تو همسایه شود در چمن خلد از جنت و از چشمه نضاخ گریزد