نصی

معنی کلمه نصی در لغت نامه دهخدا

نصی. [ ن َص ْی ْ ] ( ع مص ) برداشتن. رفع. ( از متن اللغة ).
نصی. [ ن َ صی ی ] ( ع اِ ) ج ِ نصیة. رجوع به نَصیَّة شود. || استخوان عُنق. ( از متن اللغة ) ( از المنجد ).ج ، انصیة. || گیاهی است. ( از منتهی الارب )( آنندراج ). سبط. سپید گندمه. ( از مهذب الاسماء ). نشیئة. ودفة. ( از منتهی الارب ). قسمتی از خار سپید. ( ناظم الاطباء ). هنگامی که تر و تازه است آن را نصی گویندچون سفیدرنگ شد به آن طریفه گویند و چون ضخیم و خشک شد حلی . ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). نیز رجوع به طریفه و حلی شود، واحد آن نصیة است. ج ، انصاء. جج ، اناص. || ( ص ) گرامی برگزیده. شریف مختار. ( از متن اللغة ). برگزیده و بهترین. ( از المنجد ). واحد آن نصیة است. ( از المنجد ). ج ، أنصاء، انصیة.

معنی کلمه نصی در فرهنگ فارسی

جمع نصیه است . یا استخوان عنق . جمع انصیه . یا گیاهی است . قسمتی از خار سپید .

جملاتی از کاربرد کلمه نصی

بن سلمان در مصاحبه ای با شبکه سی بی اس در ۱۶ مارس ۲۰۱۸ گفت: «ما راه بسیار طولانی را پیموده‌ایم و تنها راه کوتاهی باقی مانده است.» وی در پاسخ به سؤالی مبنی بر لغو نظام سرپرستی مدافعان این نظام و مخالفان اختلاط جنسیت در محل کار را افراط گرا توصیف کرد و گفت: روش این تندروها با روش رسول خدا و خلفا که در جامعه آنها زن و مرد مشارکت فعال داشتند منافات دارند. وی گفت به زودی به زنان عربستان اجازه داده خواهد شد که برای پوشیدن «عبای سیاه» آزاد باشند چون هیچ نصی ای وجود ندارد که عبا یا روسری زن سیاه باشد.
در شرع ملک آیت فرمان تست و بس نصی که بی‌تکلف برهان مبرهنست