نشکفته
معنی کلمه نشکفته در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه نشکفته
چمن را غنچهٔ نشکفته بسیار است، میترسم که در گلزار ایران هم نبینم شادمان دل را
دل چو بیغم شد نمیگردد به درمان دردمند گل نگردد غنچه نشکفته چون وامیشود
گل نشکفته من در چمن هرگز نمیخوابد به شبنم در ته یک پیرهن هرگز نمیخوابد
غنچه ی نشکفته سر زد آن که این آن دهانست ای هزاران آفرین
که به غربت فکند تنگدلان را زوطن؟ باغبان کی گل نشکفته به بازار برد؟
سرها که همچو غنچه نشکفته چیده اند مشت گلیست از چمن دلگشای فتح
گواه از خانه باشد غنچه نشکفته را صائب به شاهد نیست حاجت، روی شرم آلود مریم را
به طرف مرز بر، آن لالههای نشکفته چنان بود که سرنیزههای خونآلود
در هجر تو، هر پارهٔ دل محشر داغی ست یک غنچهٔ نشکفته ندارد چمن ما
نو بهار دل من بودی و نشکفته هنوز برگ تاراج خزان چون ورق تاک شدی