نشائه

معنی کلمه نشائه در لغت نامه دهخدا

( نشائة ) نشائة. [ ن َ ءَ ] ( ع اِمص ) نشاءة. آفرینش. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) نش ء. نشاء. نشوء. نشاءة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). رجوع به نش ء شود.

جملاتی از کاربرد کلمه نشائه

عالمی اخوان شیطانند، با هم متفق آخر، ای دانا، نشان نشائه انسان کجاست؟
نقاب دولت بیدار می شود فردا ز عمر هر چه درین نشائه صرف خواب کنی
شد فزون در دور خط کیفیت لبهای یار نشائه می بخشد دو بالا، می چو گردد پشت دار
زاهد بزهد و توبه و تقوی مزینست چون نیست نیست، نشائه او بی غرور نیست
به رغم من لب خود می گزی، نمی دانی که باده نشائه خون می دهد به تنهایی
ما بهر جای که بودیم و بهر نشائه که بود عاشق روی تو بودیم بپیدا و نهان
صائب چه نشائه بود که چون چشم دلبران مست آمدی به عالم و بیمار می روی
در جمله احوال پرستیدن صورت از نشائه ما نیست ولی نشائه ما نیست
اگر می نیست ساقی را مهل از پای بنشیند که بیش از دور ساغر نشائه بخشد گشتن ساقی
به کام نشائه شناسان شیوه معشوق بود چو تلخی می تلخی عتاب لذیذ