نسج عنکبوت. [ ن َ ج ِ ع َ ک َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بیت عنکبوت. خانه عنکبوت. پرده عنکبوت. کارتنک. کاره. ( یادداشت مؤلف ). تاری که عنکبوت تند : بأسش چون نسج عنکبوت کند روی جوشن خرپشته را و درع مزور.منوچهری.تا حصن تو نسج عنکبوت است اوهن چه که احسن البیوت است.جمال الدین اصفهانی.|| کنایه از هر چیز سست و بی ثبات و قوام. رجوع به نسج العنکبوت شود.
معنی کلمه نسج عنکبوت در فرهنگ فارسی
بیت عنکبوت . خان. عنکبوت . پرد. عنکبوت . کار تنک . کاره . تاری که عنکبوت تند . یا کنایه از هر چیز سست و بی ثبات و قوام .
جملاتی از کاربرد کلمه نسج عنکبوت
و ز اضطراب مردم چشمم در او چنانک در نسج عنکبوت طپیدن کند ذباب