نستیهن

نستیهن

معنی کلمه نستیهن در لغت نامه دهخدا

نستیهن. [ ن َ هََ ] ( اِخ ) همان نستهن برادر پیران ویسه است که در جنگ دوازده رخ بر دست بیجن کشته شد. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
به نستیهن آنگه فرستاد کس
که ای نامور گرد فریاد رس.فردوسی.

معنی کلمه نستیهن در دانشنامه عمومی

نَستیهَن ( نَستهَن ) در شاهنامه پسر ویسه و برادر پیران پهلوان تورانی است. نستیهن در میدان چوگان یار افراسیاب بود. وی همچنین به فرمان برادرش پیران و به همراه جمعی دیگر از تورانیان در پی کیخسرو تاخت تا او را به توران برگرداند. نستیهن دومین فرد هلاک شده پس از هومان است. افراسیاب پس از آگاهی از قتل هومان، او را با ده هزار جنگجو به پیکار فرستاد:
نستیهن در جریان نبرد هماون، همراه با برادرش از جلو سپاه ایران گریخت. فردوسی در ابیاتی از شاهنامه، از نستیهن یاد کرده، که بیت زیر از آن جمله است:
در جنگ جنگ دوازده رخ مترجم هوامان خبر کشته شدنش را به پیران داد و پیران نستیهن را به کین هومان فرستاد ولی او نیز بدست بیژن کشته شد. او با ده هزار نفر سپاهی علیه گودرز سپهسالار کیخسرو از کوه کنابد به کوه زیبد لشکر کشید. بیژن با دیدن درفش ویسه در دست نستیهن، اسب نستیهن را نشانه گرفت و روزگار این دلاور را به سر آورد.
بعد فرمان پیران به انتقام هومان، نستیهن گفت همان کنم که فرمان باشد و سپیده با لشکر شبیخون را آغاز کرد. دیده بانان گودرز با مشاهدهٔ سپاه عظیم ترکان به او گفتند لشکری عظیم که زبان را نمی فهمند نزدیک است سر برسند . گودرز آرام گفت بیدار باشید آنگاه که به تازگی مستظهر به بیژن نوه اش شده بود او را به مقابله ترکان فرستاد . حکیم طوس به نکتهٔ جدید در باب اصالت این گروه از ترکان اشاره می نماید که اشاره از یک قوم ناشناخته است. بیژن بعد از قتل نستیهن به سپاهیانش می گوید: ترکان اگر چه پری چهره، یعنی قشنگ و زیبا هستند ولی در نبرد پاک از هنر رزم بی بهره می باشند.
ظاهراً ایرانیان در این میدان با افواج تیرانداز مواجه شدند به همین خاطر بیژن برای تقویت روحیه سپاه می گوید هر جنگنده که بدون گرز و شمشیر و مسلح به تیر و کمان باشد کمان را بر سرش خواهم شکست. پس از این رجزها جنگجویان ایرانی با شمشیرهای درخشان و با روحیه مضاعف قتل عام کردند. نمونه این جنگ را در زمان مادها از زبان هرودوت می شنویم، او گزارش می کند مادها تیرانداختن را از اسکیت ها آموختند.

جملاتی از کاربرد کلمه نستیهن

ز هومان و نستیهن جنگجوی سراسر همه یاد کرد اندر اوی
یکی لشکر آمد بر ما به جنگ چو کلباد و نستیهن تیز چنگ
تو رفتی و نستیهن نامور سپاهی به کردار شیران نر
بدو گفت نستیهن ایدون کنم که از خون زمین رود جیحون کنم
چو نستیهن آن سرو سایه فگن که شد ناپدید از همه انجمن
و دیگر چو نستیهن نامدار ابا ده هزار آزموده سوار
چو نستیهن آن لشکر کینه‌خواه بیاورد نزدیک ایران سپاه
که نستیهن آنک بدان رزمگاه ابا نامداران توران سپاه
به نستیهن آنگه فرستاد کس که ای نامور گرد فریادرس
چو پیران و هومان و فرشیدورد چو کلباد و نستیهن شیر مرد